به دانش فزای و به یزدان گرای



خلاصه کتاب کیمیاگر 

داستان کیمیاگر، براساس قصه‌ای از هزار و یک شب نوشته شده و ماجرای پسری است به نام سانتیاگو که در شهر زیبای آندلس زندگی می‌کند و به چوپانی مشغول است. آندلس، شهری که توریست‌های زیادی را بخاطر داشتن دهکده‌ها تاریخی و طبیعت سرسبزش  به خود جذب می‌کند. این زیبایی ها توجه سانتیاگو را به خود جلب کرده بود
سانتیاگو چوپانی است که به گله‌اش علاقه زیادی دارد با اینکه می‌داند گوسفندهایش فقط به آب و غذا فکر می‌کنند و هیچوقت متوجه سرسبزی طبیعت که در آن هستند نمی‌شوند و زیبایی غروب را نمی‌بینند و نمی‌توانند آن را تعریف و یا تحسین کنند اما در کنار گوسفندانش سفر می‌کند.
پدر و مادر سانتیاگو به دلیل اینکه همیشه برای بدست آوردن همه چیز تلاش زیادی کرده‌اند آرزوهایشان را فراموش کرده‌اند. اما سانتیاگو سواد خواندن و نوشتن دارد و تا سن ۱۶ سالگی در صومعه آموزش می‌بیند آن هم به این دلیل که پدر و مادرش دوست داشتند او کشیش و مایه سر بلندی و غرور آنها شود. سانتیاگو از دوران کودکی آرزو داشت دنیا را بییند و کشف کند. آرزوی کشف کائنات، آرزوی پیدا کردن خود و شناخت خود واقعی‌اش و در نهایت شناخت خدا، هم آرزو و هم اهداف سانتیاگو است و مطمئن است یک روز به آن خواهد رسید.
سانتیاگو برای اینکه به سفر برود و بتواند جهان و هستی را بشنود چوپانی را انتخاب می‌کند. یک شب گوسفندهایش را به کلیسایی متروک می‌برد. آنجا خوابی عجیب را برای دومین بار می‌بیند.
با گوسفندهایم در چراگاهی بودم. بچه‌ای سر رسید و با حیوانات شروع کرد به بازی… خیلی دوست ندارم هرکسی بیاید و با گوسفندهایم بازی کند، آن‌ها از آدم‌هایی که نمی‌شناسند می‌ترسند، اما هرازگاهی بچه‌ها می‌توانستند با آن‌ها بازی کنند بی آن‌که میش‌ها بترسند. این برایم جالب بود که بدانم حیوانات چگونه سن آدم‌ها را تشخیص می‌دهند؛ چرا از بچه‌ها نمی‌ترسند و با آن‌ها زود انس می‌گیرند؟ پسر بچه، مدتی با میش‌هایم بازی کرد، اما ناگهان به سمت من آمد، دستم را گرفت و مرا تا اهرام برد. در مقابل اهرام مصر پسرک به من گفت، اگر تا این‌جا بیایی، گنجی به دست خواهی آورد… زمانی که می‌خواست محل دقیق گنج را نشانم دهد، هر دو دفعه از خواب پریدم.»
سانتیاگو در ادامه خوابی که دیده است به دنبال یک کولی می‌رود تا خوابش را تعبیر کند. او در طی مکالماتی که با آن پیرزن دارد به او قول می‌دهد بعد از پیدا کردن گنج، یک دهم آن را به او بدهد.
سانتیاگو معتقد است مردم خیالاتی‌اند و بر این تصور که دقیقا می‌دانند دیگران باید چگونه زندگی کنند، اما هیچکس هرگز در طول عمرش یاد نگرفته است خود چگونه زندگی کند. مثل آن زنک کولی، که به قولی از گذشته می‌گفت و از اینده حرف می‌زد، تعبیر خواب می‌شناخت و به دیگران می‌گفت که چه باید بکنند، ولی خودش درگیر زندگی‌اش بود و نمی‌دانست چگونه می‌توان رموز خواب‌ها را شناخت.»
سانتیاگو با توجه به حرف‌های زن کولی که می‌گوید من فقط تعبیر خواب بلدم و راه رسیدن به این گنج را بلد نیستم تصمیم می‌گیرد خواب‌ها را باور نکند و به آنها دل نبندد.
او در یکی دیگر از سفرها به همراه گوسفندهایش، زمانی که برای استراحت در ورودیه یکی از شهرها نشسته بود با پیرمردی برخورد می‌کند که زندگی او را برای همیشه تغییر می‌دهد. پیرمرد حرف‌هایی می‌زند که سانتیاگو را تکان می‌دهد و به دنبال کردن خواسته‌ها و آرزوهایش تشویق می‌کند.
پیرمرد که کتابی در دست دارد برای سانتیاگو از کتاب می‌گوید: این کتاب، تقریبا مثل همه کتاب‌ها از چیزهای مشابهی حرف میزند. از عدم توانایی انسان‌ها در انتخاب سرنوشت خود می‌گوید و در خاتمه، اجازه می‌دهد بزرگ‌ترین فریب دنیا را باور کنیم.
جوان، متعجب پرسید: بزرگ‌ترین فریب دنیا دیگر چیست؟»
این‌که در یک لحظه از حیات خود، مالکیت و فرمان زندگی را از دست می‌دهیم و تصور می‌کنیم سرنوشت بر زندگی مسلط شده است، همین نکته، بزرگ‌ترین فریب دنیاست.»
بعد از صحبت کردن سانتیاگو با پیرمرد تصمیم می‌گیرد به اهرام مصر برود و گنجی را که پسربچه در خواب به آن اشاره کرده بود را پیدا کند.
شروع سفر سانتیاگو، داستان‌ها و اتفاقاتی را به دنیال دارد که مخاطب را غافلگیر می‌کند.
سانتیاگو برای آماده شدن در این سفر همه چیز خود را – که گوسفندهایش هستند- می‌فروشد. در طول داستان تمامپولی که به همراه دارد از او یده می‌شود. او به ناچار قبل از رسیدن به مصر، در یک مغازه کریستال فروشی مشغول به کار می‌شود و همانطور که او در زندگی آن تاجر کریستال فروش تاثیر می‌گذارد و باعث رونق گرفتن مغازه‌اش می‌شود تاجر هم در زندگی او تأثیر زیادی می‌گذارد و او را نسبت به ادامه مسیر مطمئن می‌کند. در ادامه راه سانتیاگو با یک مرد انگلیسی و یک کیمیاگر رو برو می‌شود و همین‌طور عاشق دختری از صحرا به نام فاطمه می‌شود.
تمام این افراد سانتیاگو را در راه رسیدن به گنج نامشخصی که به دنبال آن است همراهی می‌کنند.

فاطمه پورگیر

کتاب ملت عشق الیف شافاک

عمدهٔ داستان دربارهٔ احوالات و ارتباط شمس و مولوی است و کمترین بخش‌های کتاب از زبان این دو شخصیت روایت شده‌است و سعی شده تا از نگاه و زاویه‌های گوناگون که همان شخصیت‌های دیگر داستان هستند به این دو نفر پرداخته شود.
نویسنده در این کتاب دو داستان و در حقیقت زندگی شخصیت‌های دو دورهٔ زمانی مختلف را به موازات هم پیش برده‌است. دورهٔ اول در حدود ۶۳۹ تا ۶۴۵ قمری حول و حوش زندگی مولانا و شمس می‌گردد و دورهٔ دوم در سال ۲۰۰۸ و دربارهٔ زندگی زنی چهل ساله است که به تازگی شغل ویراستاری یک کتاب را برعهده گرفته‌است. همان‌طور که از نام انگلیسی آن برمی‌آید در این کتاب چهل قانون عشق آورده شده که از زبان شمس تبریزی است. از ویژگی‌های جالب کتاب این است که بیش از ١۵ راوی مختلف دارد و در ابتدای هر بخش راوی آن نیز ذکر می‌شود.
داستان اول کتاب مربوط به الا روبینشتاین است که در بوستونِ آمریکا زندگی می‌کند. الا یک همسر و مادر است که همه زندگی خود را صرف خانواده کرده است. با این که همسر الا ـ دیوید ـ دندانپزشک مشهوری بود و معیشت آن‌ها در سطح ایدئالی قرار داشت اما عشق و صمیمیتی در میان آن‌ها نبود. الا این موضوع را پذیرفته بود و همه اولویت‌های خود را تغییر داده بود و فقط به فکر بچه‌هایش بود. اما با این حال، رابطه الا با خانواده‌اش هم چندان خوب نبود. طبق تشبیه کتاب، الا شبیه برکه بود، برکه‌ای راکد که بعد از گذشت بیست سال زندگی مشترک با همسرش، خود را بازنده این زندگی می‌بیند. سرانجام در اولین روزهای چهل سالگی تصمیم می‌گیرد از قید و بند این زندگی آزاد شود و زندگی خود را تغییر دهد.
داستان دوم داستان زندگی شمس تبریزی و سفرهای او از سمرقند تا بغداد و سپس به قونیه و آشنایی و برخورد او با مولانا در شهر قونیه است. این داستان در قالب کتابی روایت می‌شود که الا روبینشتاین به عنوان ویراستار مسئول ویرایش آن می‌شود و از خلال خواندن این کتاب با زندگی شمس و مولانا و چهل قاعده‌ی عشق از دیدگاه و زبان شمس تبریزی آشنا می‌شود.
شیوه نوشتاراین کتاب خیلی ازاول برام جالب نبودکتاب بااین سبک نوشتارخونده بودم ولی جالب ازآب درنیومده بودند شایدبتونم بگم یکی ازقشنگ ترین مقدمه هارونوشته که من واقعابهش علاقه مندشدم
 
فروغ جعفری برزیان

کتاب "پنجره چوبی"
نویسنده: فهیمه پرورش
داستان این کتاب، داستان دختری است بنام گلی که وقتی عاشق می شود در پناه عشق زمینی به عشق خدایی می رسد و به یکباره راه و رسم زندگیش تغییر می کند. سیر داستان به جریانات انقلاب باز می گردد. گلی با پسری که عاشقش شده همراه می شود و بعد از انقلاب که با هم ازدواج کرده اند به صحنه جنگ و جبهه کشیده می شود. داستان کتاب داستانی حماسی از رشادت های و از خود گذشتگی های ن میهن را به تصویر کشیده است. نی که با تمام سختی ها و دلبستگی ها،  برای وطن از عزیزانشان دل کندند و گاه دوش به دوش آنان جنگیدند و سرافرازی و شهادت را به ننگ و خفت ترجیح دادند.
آنان با فدا کردن خود و احساساتشان هرگز جلودار عزیزانشان نشده بلکه حامی و یاورشان بودنند. در این کتاب اشاراتی نیز به افرادی شده است که گاه با جهل خود باعث ضربه زدن به بنیان خانواده و چه بسا میهن عزیزمان ایران شده اند.

من خوندمش، رمان بسیار خوبیه.

زهرا دبیرزاده

⁩خلاصه کتاب بیشعوری 
نویسنده:خاویر کرمنت (ترجمه محمود فرجامی) 
این کتاب درباره بیشعوری در دوره معاصر است و تاثیر عمیقی که این بیشعور ها با نفوذ در اجتماع، علوم، تجارت امثال اینها در دنیای معاصر می گذارند. به نظر نویسنده بیشعور ها احمق نیستند، اتفاقا بیشتر آنها نابغه اند، اما نابغه هایی خودخواه، مردم آزار، باعتماد به نفس بالا و البته وقیح که نتیجه تیز بازی هایشان درنهایت به ضرر خودشان و اطرافیانشان می‌شود. نویسنده با شوخ طبعی ویک عالمه ماجرا نظریه خودش را مطرح می‌کند:بیشعوری یک بیماری مسری است و دارد دنیارا تهدید می‌کند. 
بیشعور ها قواعد نانوشته ای دارند که بر طبق آن رفتار می‌کنند :
_تمام مشکلات را دیگران به و جود آورده اند 
_اصلا نیازی به ریشه یابی مشکلات نیست، فقط یکی را پیدا کن که تقصیر را گردنش بیندازی 
_کم نیاور، تمام کاستی ها و خطاها را می‌توان در پشت نقابی از وقاحت و گستاخی پنهان کرد. 
_اگر از قانونی خسته شدی، مطابق نیازت یکی دیگر بساز اما به محض آنکه به خواسته ات رسیدی آن راهم نقض کن. 
_بیشعور ها فکر می‌کنند قانون دررابطه با آنها تعریف و معین میشود و آنان تافته های جدابافته ای اند که حق انجام هرکاری را دارند. 
بیشعوری مرض وقاحت  و سو استفاده از دیگران است و مشکل درمان بیشعوری آن است که آدم بیشعور معمولا قبول نمی‌کند بیشعور است. اگر هم قبول کند، بازهم تمایل دارد تقصیر آن را به گردن دیگران بیندازد. 
موضوعات:بیشعور کیست؟ و ماهیت و شدت بیشعوری، شناخت  بیشعور، تعریف، علل بیشعوری در جامعه، روان شناسی شخص بیشعور. 

بیتا انکالی بوشهر

خودت باش دختر
نویسنده:ریچل هانس
ریچل هانس درکتاب خودت باش دختر،به مامیگویدکه بایدازباورکردن دروغ هایی که درباره مان گفته می شود دست برداریم تا تبدیل به همان کسی شویم که واقعا هستیم.
این کتاب که از پرفروش های آمازون نیویورک تایمزدرسال۲۰۱۸است،میتواند زندگی ن و دختران را تغییر دهد.
مقدمه کتاب:
کتاب خودت باش دختر درباره بسیاری از دروغ های دردناک و یک حقیقت مهم است.کدام حقیقت؟تو وفقط خود تو مسئول آدمی هستی که میشوی و همچنین مسئول میزان شادی و رضایتی که از زندگی داری.این مفهوم اصلی کتاب است.
همچنین ریچل در این کتاب صدها داستان خنده دار،عجیب،غم انگیز و.تعریف می کند که تمامشان به یک حقیقت ختم می شوند:زندگی تو به خودت بستگی دارد؛اماتاوقتی دروغ هایی که بر سر راه رسیدن به این حقیقت قرار دارند رانشناسید این حقیقت قابل باور نخواهدبود.
تشخیص دروغ هایی که درباره خودمان باور کرده ایم کلیدتبدیل شدن به نسخه بهتری ازخودمان است.

زهرا خاکی

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

علمی-سرگرمی برج خنک کننده رسام سرما آموزشگاه آشپزی | آموزش کیک و شیرینی فینگرفود ثبت شرکت دانش روز وبلاگ شخصی میثم براتی دنیای واژه ها مهربانو خرید رقابتی مصالح ساختمونی ?What Are You Doing